بسم قاسم الجبارین
من دکتر را خیلی وقته می شناسم. دوران طفولیت ایشان را به یاد دارم.خیلی کوچک بود پنج یا شش ساله، ولی حرف گوش کن بود و به بزرگ ترها، بخصوص من اصلاً نه نمی گفت!!
با اینکه ابوی ایشون آیت الله بود ولی از همان ایام طفولیت خودش را در بند گیرودار محدودیت نمیکرد و معنای آزاد بودن و سجده کردن رابا هم ترکیب کرده بود.
وقتی از دست ابوی ناراحت بود و دلش میگرفت می آمد پیش من و با هم قرآن یا حلیه المتقین میخواندیم.
یک شب از همون شبها که با هم مشغول تفسیر سوره لوط بودیم(این سوره رو حفظ هستند)، بچه های تیم عملیات برای کسب تکلیف و به صورت اضطراری وارد شدندو دکتر، ناخواسته از نوع فعالیت من آگاه شد و مجبور شدیم اورا هم درگیر کنیم.
به دلیل خصوصیات اخلاقی و جسمی، دوستان با جذب ایشان موافق نبودند ولی با اصرار من مجبور شدند قبول کنند و قرار شد کارهای مدیریت روابط عمومی وتبلیغات رو به دکتر بسپاریم.
بودجه لازم رو در اختیارش قرار دادیم تا یک موسسه انتشاراتی تاسیس کرده و مطالبی که تیم تشخیص میدهد را منتشر کند.
بچه ی خوبیه و هنوز هم حرف گوش میده و حالا دیگه اینقدر با تجربه شده که نه تنها من بلکه همه اعضا گروه دوستش دارند.
خداوند انشاء الله به ایشان توفیق مبارزه با دشمنان اسلام و دوستی بروبچه را مطابق با آیه، اشدا علی الکفار و رحما بینهم را بدهد.
سعید اسلامی (زندان ونیز-1375)
No comments:
Post a Comment