یکی از خواننده گان پیامی فرستاده وگلایه ای را بدین مضمون مطرح نموده بودند:
پس از عرض تعارفات معمول...
"جناب دکتر چرا شما نمک را می خورید و نمکدان را می شکنید؟! شما یادتان رفته تا همین چند سال قبل هیچ کس حتا بقال سر کوچه تان شما را نمی شناخت؟ یادتان رفته که مانند «پدرِ پسرِ شجاع» ولی برعکس، شما را با نام «پسرِآیت الله ...» صدا می زدند؟ یادتان رفته در زمان وقایع قتل های زنجیره ای آرزو می کردید شما را نیز به همراه دار و دستهی سعید امامی دستگیر کنند تا معروف شوید؟ همین سایتهای وب 2 مانند بالاترین بودند که با اشتراک مطالب شما، نام شما را بر سر زبانها انداختند. هر حرکتی که کردید در کوچه پس کوچههای همین سایت ها جار زده شد. کوچک ترین حرکتِ شما را چنان بزرگ کردند که گویی از فتح خرمشهر هم مهمتر است. جملاتِ عادی و تحلیلهای کم اهمیت شما را که هر روز در تاکسی یا صف نانوایی همانند آن شنیده می شود را بعنوان مهمترین راهکارهای سیاسی به خورد خواننده گان دادند. فراموش کردهاید که در همین رسانه ها سفر دو روزهتان به دُبی را به اندازه سفر مرحوم مارکوپولو کِش دادند و روزه ی سیاسی تان را در اوین از اعتصاب غدای بابی ساندز بیشتر منعکس کردند؟!
اگر نبود همین رسانه ها شما در خواب هم می دیدید که بتوانید با رسانههای خارجی مصاحبه کنید؟!
حالا چه شده که هنوز خرِ مُرادتان از پل نگذشته، چشماهایتان را بسته و دهان گشوده اید که این رسانه ها هرزه گو ، ضد انقلاب وچه وچه هستند؟!..."
لحن نامه در اینجا تند شده بود و الفاظی را بکار برده بودند که شایسته نیست تکرار گردند.
"...به هر حال بخود آیید. توبه و معذرت خواستن را برای اینچنین مواقعی گذاشتهاند. تا دیر نشده از متنی که به اسم "پاسبون" در سایت خود گذاسته اید برائت جویید. اینرا بدانید که با گذاشتن نامی مستعار نمی توانید مسوولیت خود را نادیده بگیرید همه می دانند که اینروزها مرسوم است که صاحبان سایت ها حرفهای دل خود را که شجاعت بیان مستقیم آنها را ندارند به عنوان «پیامی از یک خواننده » منتشر میکنند...»
در جواب این خواننده تنها چیزی که می توانم بگویم اینست که : دوست نادیده، آدرس را اشتباه آمدهاید بنده، دکتر خرعلی هستم!