باز نشر مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد است
Showing posts with label خرعلی. Show all posts
Showing posts with label خرعلی. Show all posts

Tuesday, 2 April 2013

خاطرات زندان: مهدی هاشمی در سلول بغلیِ من بود


بعد از چند ساعت وبگردی و به روز کردن سایت هایم و گذاشتن چند نظر سوز و گداز دار زیر مطالب خودم حوصله ام بدجور سر رفته بود. دل و دماغ کار کردن  درانتشارات را هم که بعد از رفتن سعید نداشتم، منزل ابوی هم که نمی توانستم بروم. با چند تا از دوستان تماس گرفتم و برنامه ی کوه نوردی را هماهنگ کردم.  بهار بود و هوس زغال اخته ،چاغاله  و دیزی هم کرده بودم.
همراهِ چند تا از برادرها در توچال بودیم. یکی از دوستان بی مقدمه از من در مورد انگشتر عقیق ام پرسید من هم از همه جا بی خبر، تاریخچه‌ی انگشترم  و محسنات آن را تعریف کردم و گفتم که این با ارزش ترین انگشتر عقیق ایران است حتا از انگشترِ آقای خامنه ای هم گران تر است. گذشت و روز خوبی را گذراندیم و چند عکس یادگاری هم برای سایت انداختیم. هنگام بازگشت و پس از خداحافظی با دوستان بنز آقایان اطلاعاتی جلوی من ایستاد و از من خواستند که برای ادای پاره ای توضیحات همراه آنان برم. من هم مقاومت کردم ولی انها با بی رحمی گردن و دست های مرا شکستند و مرا به زور در اتومبیل سوار کردند. به من چشم بند زدند و یک نفرشان که هم هیکل فیروز آبادی بود در طول مسیر روی قفسه سینه و صورت من نشسته بود که تکان نخورم و نفس نکشم. خدا را شکر مسیر کوتاه بود و من با حبس کردن نفس توانستم طاقت بیاورم و خفه نشوم.
وقتی چشم بندم را برداشتند در اتاق بازجویی اوین بودم و بازجو گفت که به علت کل کل با انگشتر مقام ولایت بازداشت هستم. انگشترم را هم با زور از من گرفتند. من هم اعلام کردم که تا بازپس نگرفتن آن از خوردن غذا خودداری خواهم کرد تا جسدم را به گردن شان بیاندازم و رسوای شان کنم.
اوایل بنده هنوز به عنوان رکورد دار اعتصاب غذا معروف نشده بودم و این تهدید مرا شوخی گرفتند. مرا درونِ سلولی تنگ و تاریک که مساحتش بیست متر مربع هم نمی شد، انداختند که حتا از دستشویی منزل مان هم کوچک تر و تاریک تر بود . تنها منبع نور آن لامپ های هالوژن کار شده در گچبری سقف بود، نه لوستری و نه لامپ مهتابی.  کامپیوتری فکستنی روی میز بود. آن را روشن کردم. باورم نمی شد کسی هنوز هم از ویندوز 7 و اکسپلورر استفاده کند ولی به اینترنت وصل بود و سرعت خوبی هم داشت. چرخی در وبسایت‌ها  زدم و مطمئن شدم که خبر دستگیری ام  با آب و تاب به تیتر اول رسانه ها تبدیل شده است. اولین بار بعد از این همه سختی، آرامشی الهی مرا فرا گرفت . سجده ی شکری به جا آوردم و روی کاناپه دراز کشیدم. از خستگی خوابم برد و تنها هنگام برخاستن برای نماز صبح بود که یادم آمد گردن و دست هایم شکسته است و به دلیل بدجور خوابیدن روی کاناپه و نرسیدن خون کافی به عضلات ورم کرده و کبود شده بودند. با مختصر وسایل کمک های اولیه که همیشه هنگام کوه نوردی همراه دارم دست و گردنم را گچ گرفتم و برای نماز مجبور شدم به جای وضو تیمم کنم.
وقت صبحانه شد و برادر زندان بان با دو سینی وارد شد و گفت: سینی کوچک تر صبحانه زندانیان عادی ست و سینی بزرگتر سینی زندانیان آقازاده . هر کدام را میل دارید انتخاب کنید. نگاهی به محتویات درون سینی ها انداختم. در سینی معمولی تکه ای بربری خشک و فطیر بود و یک فنجان پلاستیکی چای بد رنگ. در سینی مخصوص نیز نان برشته و کنجدی سنگک ، کره، پنیر، عسل و خامه با فنجانی نسکافه و لیوانی آب میوه.
با تبسم مخصوص خودم نگاهی به زندان بان کردم و گفتم من روزه ی سیاسی هستم برو به رییس ات بگو که تا احقاق حق ام و رسیدن به خواسته هایم غذا نخواهم خورد و این مسیر را تا شهادت ادامه می دهم. یک درخواست هم از خود شما دارم اگر ممکن است این صبحانه ی مخصوص را به سلول بغلی بدهید ثواب دارد.
ای بار نوبت زندان بان بود، با تمسخر به من نگاه کرد و گفت: شرمنده زندانی سلول بغلی آقای مهدی هاشمی هستند که از این صبحانه ها میل نمی کنند ایشان برای صبحانه فقط خاویار و میوه می خورند که هر روز از منزل پدرشان برایش می آورند.
آن روز بود که فهمیدم چقدر من آقازاده ی عقب افتاده ای هستم و تصمیم گرفتم تا رسیدن به جایگاه آقازاده گی واقعی و گرفتن سهم خودم از این نظام الهی دست از مبارزه نکشم. 



Wednesday, 29 August 2012

شرکت دکتر خرعلی در اجلاس جنبش عدم تعهد



س- آقای دکتر لطفن دلایل شرکت خود در اجلاس جنبش عدم تعهد را توضیح دهید.

ج- وقتی اسامی مقامات شرکت کننده در این اجلاس را دیدم، عرق شرم بر پیشانی مبارکم نشست. خبر نشریه مشرق را نگاه کنید. آیا این اوج عظمت و حرمت جمهوری اسلامی است؟ آیا روح امام راحل آزرده خاطر نیست؟ آیا مایه ی شرمساری نیست که بعد از سی و چند سال، از اوج عزت دوران طلایی به این نقطه برسیم؟ با خود اندیشیدم که در روز حساب چگونه پاسخ امام را گویم، چگونه می توانم عذر تقصیر گویم. با دوستان زیادی تماس گرفتم و خیلی سعی کردم شخصیت ها و مقام های عالی رتبه را به این اجلاس بکشانم ولی کسی محل نگذاشت. حتا به آقای خاتمی نامه نوشتم ولی منزل نبودند و نامه برگشت خورد. از ابوی محترم درخواست کردم ولی تحویل نگرفتند تهدید به اعتصاب غذای مجدد کردم ولی مثل آن چوپان معروف، تیرم به سنگ خورد!
 بالاخره به کوه پناه بردم و با تله کابین به ایستگاه هفتم توچال رسیدم تا مناجاتی کنم. ناگهان ندایی رسید که تو خود سیمرغی به دنبال سیمرغ نگرد!!!
 بدنم به رعشه افتاد و بی هوش شدم. وفتی به هوش آمدم در هتل اوین بودم و خواهر جوانی لیوانی نوشیدنی به من داد و گفت: " خدا را شکر! حالتان بهتر است."
دائم به آن صدا و مفهوم و استعاره ی آن فکر می کردم. بعداز یک شبانه روز دانستم که پیام آن ندای حق آنست که من جهت بالابردن اهمیت این اجلاس و حفظ ارزش و آبروی نظام -که آبروی اسلام در گرو آنست- وظیفه دارم  در آن شرکت کنم.
 بعد از یک استخاره و گرفتن جواب مساعد اکنون در خدمت شما در اینجا هستم.


مشرق نیوز

کد خبر: ۱۴۹۲۰۴
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۲

مهم‌ترین افراد شرکت کننده در اجلاس  جنبش عدم تعهد

امیر قطر و کویت، روسای جمهور پاکستان،افغانستان، مصر، لبنان، سریلانکا، بولیوی، زیمبابوه، مغولستان، تاجیکستان، کره شمالی، معاون رئیس جمهور اندونزی و نخست‌وزیران سوریه و بنگلادش از جمله مقامات شرکت کننده در نشست تهران هستند.


Thursday, 12 April 2012

به دکتر مطهری رای دهید

بسم الله قاسم الجبارین

من به عنوان رکوردار جهانی اعتصاب غذای ترو خشک و روزه سیاسی ، از همه ی شما می خواهم که در مرحله ی دوم انتخابات و مراحل بعد از آن شرکت کنید. من بیش از صد روز( آشکارا ) هیچی نخوردم تا مثل رضازاده و علی دایی رکورد دار جهانی شوم پس بر شماست که  نصایح و پندهای مرا به عنوان یک قهرمان ملی آویزه گوش ساخته و لحظه ای در اجرای آنها تردید نکنید.
من با انفعال مخالفم، با رادیکال، با انتگرال، خط کسری و تمام علائم ریاضی مشکل دارم. من فقط به تلاش و مبارزه مدنی و در چارچوب قانون می اندیشم، اجازه نخواهم داد ما را به قانون شکنی متهم کنند اصولن ابوی بنده خود قانون گذار است و من نباید و نمی‌توانم با کاردستی های ابوی خود مخالفت کنم. از هر روزنه ای برای بیان سخن خود بهره می جویم، یکبار با رفتن به سینما و یکبار با سیگار کشیدن. حتا اگر مجبور شوم با گذاشتن پای خود از دایره ی کشیده شده به دورم، پدر تمامیت خواهان را در خواهم آورد. به استادم آفای خاتمی نگاه کنید که چطور هشت سال اعصاب شان را خورد کرد. می خواهیم از کمترین ظرفیت های باقی مانده برای اعلام موجودیت و اعتراض مسالمت آمیز مدنی بهره گیریم! این بار بجای انفعال و تحریم، همه به پای صندوق های رای می رویم و با تک رای به "دکتر علی مطهری"، تنها صدای اعتراض مجلس هشتم را تایید می کنیم، این یک تلاش مدنی و یک اعتراض مسالمت آمیز است. بیاد بیاورید که پدر ایشان استاد مطهری «داستان راستان» را به رشته ی تحریر درآورد . یعنی می خواهید بگویید این اثر کمتر از «تام و جری» ست؟! خود آقای علی مطهری کم در مجلس قبل فعالیت و مبارزه کرد؟! به یاد بیاورید که ایشان حتا تهدید به استعفا از نمایندگی نمودند ولی چون قرار شد حقوق و مزایای شان را ناجوانمردانه قطع کنند، استعفای شان را پس گرفت تا همچنان خاری در چشم کوردلان باشد.
اکنون هنگام اتحاد است و همه ی شما از طرفداران فرزند شاه مخلوع  (که مرا به عنوان قهرمان ملی قبول دارد) گرفته تا اپوزیسیون سبز و غیر سبز و دیگران، باید به مطهری رای دهید . اگر رای تان را دزدیدند اعتراض کنید وگرنه با انتخاب آقای مطهری راه باز خواهد شد و شاید من نیز بتوانم در انتخابات ریاست جمهوری انتخاب شوم و دل برادران لاریجانی بسوزد.

اگر به حرفم گوش نکنید و دلخور شوم دوباره اعتصاب غذا خواهم کرد و برای چندمین بار شهید خواهم شد و دوباره دستور میدهم  سایتم را هک کنند تا غصه بخورید . این رزمنده بسیجی خندق و جمل از پای نخواهد نشست.  

دکتر خرعلی بیست جمادی الاولی 1433